اینکه بخوایم مدام از خالی شدن روستاها و راهکارهای پیشگیری ازش بگیم، به نظرم یه ذره بیش از حد تبدیل به کلیشه شده. به همین دلیل تصمیم گرفتم به روش فوتبالی عمل کنم؛ یعنی به جای دفاع، به مواضع این دوستانی که معتقدند راهکار بیرون رفت از این بحران پیشگیری هست کمی حمله کنم!
اولین بخش از این روایت (سفر و فرار از کلان شهرها)، سوالهایی رو تشکیل میده که اگه کمی از روزمره زندگی خارج بشیم و به پاسخش فکر کنیم میتونه راه و سبک زندگیای که توش غوطهور شدیم رو تحت تاثیر خودش قرار بده
چندتا از این سوالها که میتونیم از خودمونیم بپرسیم
– چرا به دنبال یک زندگی آرام نیستیم؟
– چرا برای رسیدن به موفقیت، آرامش در زندگی رو قربانی میکنیم؟
– چقدر درگیر روزمرگی شدیم؟
– چقدر از اصالت خودمون آگاهیم و چرا به سادگی فراموشش کردیم؟
– چرا اینقدر پذیرای فرهنگهای جدید هستیم و به سادگی روی هویت خودمون سرپوش میذاریم؟
تمام این سوالها به نظرم به یک نقطه ختم میشه: وابستگی، وابسته بودن به یک زندگی پر زرق و برق که در ظاهر جالب توجهه، ولی در لایههای زیرین پر از درگیریهای روزمره هست، درگیریهایی که ماحصل اون یک شومَنیسم و یک موفقیت کاذب و ایجاد غرور در افراد رو به همراه داره.
من هم مثل خیلی از آدمهای دیگه به علتِ همین وابستگیها و نداشتن شجاعت کافی، آرامشم رو فدای رسیدن به موفیقتهای پوشالی کردم.
اما گذشتن از کنارِ این آرامش هم به همین سادگیها نیست؛ شاید نتونم از این زرق و برقها بگذرم، اما برای کسبِ حداقلی از یک زندگیِ لذتبخش، بهترین راه رو در سفر کردن میبینم.
یه جورایی میشه گفت سفر میکنم برای فرار از کلان شهری که اسیر اون شدم.
برای رهاییِ امثالِ ما، سفر با تفریحاتِ لاکچری، گزینهی مطلوبی برای رسیدن به این آرامش به حساب نمیاد؛ به همین دلیله که همیشه سعی میکنم در تمامِ لحظاتِ سفر، مثل یک فرد بومی زندگی کنم، کار کنم و تجربه کنم تا متوجه بشم زندگی خیلی زیباتر از اون چیزیه که قبلا لمسش میکردم.
خب حالا شاید سؤالی که بوجود میاد اینه که چجوری میشه بین سفر کردن و زندگی در یک کلان شهر با هزاران دغدغهی مادی و معنوی، یک توازنِ منطقی برقرار کرد.
قطعا این سبک سفر و زمانی که باید براش اختصاص داد، مستلزم اینه که افراد در شغلهایی مشغول باشند که مدیریتِ زمانِ زندگیشون بیشتر دستِ خودشون باشه تا کارفرماشون؛ در حقیقت میشه گفت اولین گام برای قدم برداشتن در این مسیر، اونه که سفرها به زندگیمون خدشهای وارد نکنه. برای کنترلِ هزینهها و کمتر شدنِ فشارهای مالی باید تا جایی که میشه صرفهجویی کرد و به دنبال راههایی برای سفرِ کمهزینه و ارزان بود.
یکی از این روشها، کار داوطلبانه در ازای محلِ اقامته. این سبک از سفر، دارای جنبههای بسیار پراهمیتیه. اینکه بتونیم در کنار یک خانواده روستایی با حفظِ اصول و حرمتهای اعتقادی آنها زندگی کنیم، مهمترین قانون در این نوع از سفرهاست.
اینکه بتونیم با انجامِ کارهای روزمره و کمک به کسب و کار خانوادهی میزبان، اعم از تولیدِ صنایع دستی، کشاورزی، دامداری و… باری را از روی دوش این افراد کم و توامان تجربههای جدیدی را کسب کنیم. بدون شک این رفتارها میتونه تاثیر خوبی از ما در ذهن میزبانها به جا بذاره.
یکی دیگه از اجزای اصلی یک سفر حمل و نقله؛
برای کم کردن این هزینه، هیچهایک (مرامسواری) یا سفر با ماشینهای عبوری گزینهای با ریسک بالا ولی پر از اتفاقهای جذابه که در اون میتونیم با افرادی که مسیری رو برای رسیدن به مقصد مشترک با ما طی میکنند، همراه بشیم.
همراه شدن با یک فرد جدید شاید کمی نیاز به خطرپذیری بالا داشته باشه ولی میتونه دریچههایی از زندگیِ افراد دیگر رو به روی ما باز کنه که تجربهی اون در جاهای دیگه کمی دست نیافتیه.
روشهایی مثل کار داوطلبانه یا هیچهایک در سفر نباید صرفا برای کمهزینه شدن یک سفر در نظر گرفته بشن و باید با تمام وجود به این نکته توجه کرد که هدفِ اصلی ما، یعنی رفتنِ راهها و یافتن تجربههای ناب در این میان گم یا فراموش نشه. مسیری که تیم جاده خاکی از ابتدا به دنبال اونه، تعمیم دادن این هدف والا در سفر در مقاصد گردشگری بوده و خواهد بود.