حتما براتون اتفاق افتاده که وقتی در حالِ صحبت با دوستی که جای دیگهای از ایران بزرگ شده هستید، متوجه بشید یه سری چیزا که به نظرتون بدیهیه، برای دوستتون کاملا جدید و یا حتی عجیبه! 😄
سفر وقتی جذاب میشه که سعی کنی تو مدتی که در مقصد هستی، مثل مردم محلی ببینی، رفتار کنی، تجربه کنی، بپوشی، بخوری، درک کنی و …!
در واقع سعی کنی زندگی رو از دریچهی نگاه اونا کشف کنی و ببینی. خارجیا بهش میگن: travel like a local
من بهش میگم: گم شدن در خود و پیدا شدن در مقصد!
یعنی اون چند روز از دنیای خودت و پیرامونت بیا بیرون و برو زندگی رو به سبک اونا تجربه کن.
اون موقع است که تازه لذت کشف ناشناختهها و ناگفتهها به سفرت اضافه میشه😍
به نظر من، یکی از بهترین جاها برای بهره بردن از این لذت، بازارهای سنتیه که حتما هم تو هر شهری پیدا میشه!
چرا برم؟
بازارها از قدیم جزء اصلیترین و حیاتیترین قسمتهای شهرها بودن (اگه دوست دارید از لحاظ تاریخی بدونید و اینکه چی شد این نقش مهم تا حدودی تغییر کرد، پیشنهاد میکنم این نوشته رو بخونید: بازار – آرش نورآقایی )
در شهرهای کوچیک تا حدودی اون نقش حفظ شده. اما پاساژها و مراکز خرید جدید، بیشتر برای گردشگرها/تجار ساخته میشه و سعی میشه اقلام مورد نیاز اونها رو داشته باشه (برای نمونه در مناطق آزاد مثل قشم یا چابهار، وقتی میرید مجتمعهای خرید، تقریبا هیچ فرقی با پاساژهای تهران حس نمیکنید یا تفاوت موجود خیلی کمه)
اما در بازارهای سنتی، معمولا زندگیِ جامعه محلی جریان داره. بازار سنتی منظور همون جاییه که مردم بومی همون شهر، خریدهاشون رو از اونجا انجام میدن. جذابیتها، نادیدهها، ناگفتهها، ناشنیدهها و ناشناختههای زیادی برای کشف شدن انتظارتون رو میکشه. خیلی چیزا که به نظر خود بومیهای اون منطقه بدیهیه و بیانش نمیکنن رو میتونید اونجا ببینید، بپرسید و بفهمید.

من خودم بارها این تجربه رو داشتم که هرچقدر هم پای صحبت با جامعه محلی نشستم و ازشون خواستم که از چیزهای جذاب و متفاوتشون برام تعریف کنن، چون خودشون به تفاوتها آگاه نیستن و فکر میکنن چیزهایی که دارن همهجا هست و متمایز نیست، به ذهنشون نمیرسه یا به گفتنش اهمیتی نمیدن.
اما وقتی میرید تو بازارهای سنتی خودتون خیلی چیزهای جدید و جذابی رو میتونید کشف کنید. اگه بافت قدیمیاش هم حفظ شده باشه که خیلی بهتره. میتونید ساختمونهای قدیمی جذاب با معماریهای زیبا رو ببینید (خیلی راه دور نریم. اگه تو محدودهی بازار تهران هم گشته باشید از این چیزا زیاده. مخصوصا که محدودهی بازار تهران هستهی مرکزی و اولیه تهران بوده. خیلی از ساختمونهای بافت تاریخی تهران اونجا هست)

من حتما هر مقصدی که میرم، بازدید بازار سنتی رو تو برنامه سفرم میذارم. با اینکه آنچنان میانهی خوبی با خرید کردن و بازار رفتن ندارم، اما بازارهای سنتی واقعا متفاوت هستن. پیشنهاد میکنم حتما امتحانش کنید.
چجوری بگردم؟
اول از همه باید محدودهی بازار رو پیدا کنید. برای پرسیدن از افراد محلی یادتون باشه که ممکنه اگه بپرسید: «بازار کجاست؟» یا میپرسن کدوم بازار یا وقتی متوجه شن اهل اونجا نیستید، پیشفرض بهتون آدرس بازارهای منطقهای یا جدید رو بدن. میتونید به جاش بپرسید بازارهایی که ازش خرید روزانهتون رو میکنید کجاست؟ یا یه همچنین چیزی.
برای گشتن در بازار سنتی، اگه بتونید یه راهنمای محلی همراهتون داشته باشید خیلی خوبه. چون بعضا ممکنه مغازهدارها نتونن خوب توضیح بدن یه سری چیزا رو (برای کسی که زمینهای نداره از موضوع) یا حتی اگه جایی که رفتید خیلی توریستی نباشه، ممکنه زبان فارسی بلد نباشن (البته تعدادش کمه). و اینکه قطعا اگه بخواید خرید کنید، افراد محلی بهتر میدونن چی کجا بهتر و با قیمت مناسبتره.

من یه بار مریوان بودم. میخواستم یه لباس محلی کردی بخرم (دیدید که لباسهاشون چقدر جذاب و شاده) مجبور شدم کلی وقت بذارم تا یکم متوجه شم لباس کردی زنانه از چه اجزایی تشکیل شده. بعد از کلی گشتن، فهمیدم جایی نیست که لباس رو آماده داشته باشه و باید پارچه بگیرم بدم خیاط اندازهام رو بگیره، یکی دو ساعته درست کنه. بعد کلی گشتم دنبال پارچه و خیاط خوب و با هزینه مناسب. آخر هم که خریدم و دادم دوختن، فهمیدم پارچهای که انتخاب کرده بودم بیشتر مسنها میپوشن😂
تازه معلوم شد یه جزء لباس رو هم نخریده بودم اصلا.
(البته این عکس لباسیه که برای دوستم خریدم. این باز به نسبت خوب بود. عکس خودم رو پیدا کردم میذارم😂)

نکتهی بعدی اینه که خوب و با دقت نگاه کنید و به جزییات توجه کنید. تا جایی که میتونید هرچیزی که فکر میکنید براتون تازه است رو بپرسید. عجله نداشته باشید. به خودتون فرصتِ دیدن، تجربه کردن و لذت بردن بدید. لازم نیست از قبل اطلاعات بدست بیارید. دلیل اول اینکه، چیزهایی که میبینید برای شما جذابیت و تازگی داره اما برای مردم محلی عادیه. یعنی هرچقدر هم سعی کنید از قبل درموردش بپرسید، باز هم چیزهای جدید دیگهای انتظارتون رو میکشه. دلیل دوم هم به نظرم اینه که وقتی یه سری چیزا میدونید، چشمتون میفته دنبال همونا، ممکنه از جذابیتهای دیگه غافل شید و بهشون توجهی نکنید.
یه نمونه بخوام بگم در مورد بنه (پسته وحشی) هست. درختی که در مناطق زاگرسی (مثل کردستان) رشد میکنه و از همهچیزش استفاده میکنن. این رو وقتی میفهمی که مشتقاتش رو تو بازار میبینی و در موردش میپرسی: سقز از شیرهی درختش ساخته میشه، خود میوهاش ترش و خوشمزه است، ازش یه ترشی جذاب هم درست میشه و … (که میتونید بیشترش رو اینجا بخونید: موارد استفاده بنه )

چی ببینم؟
۱- مرام و مسلک
میگن آدمها رو تو شرایط سخت میشه شناخت. نمونههاش: سفر، همسفره شدن، همخانه شدن و معامله 😄
برای شناختِ درستِ جامعه محلی و رفتارهاشون هم، این ۳تا رو باید باهاشون تجربه کرد.
(درمورد اینکه چطور همسفره شدن و همخانهشدن رو تجربه کنیم، تو این پست صحبت کردم: چرا در خانههای محلی اقامت کنیم؟ )
بازار، جای خوبیه که وارد معامله با جامعه محلی بشیم و از این طریق شناختِ بهتر رو رقم بزنیم. اگه خودتون خرید نمیکنید، حداقل میشه معاملهها رو دید و شنید.

۲- خوراکیها
از اونجایی که به شکمگردی معروفم و یکی از مهمترین نکاتی که در سفر در نظر میگیرم تجربهی امتحان کردن خوراکیهاست، بنظرم جذابترین خوراکیهای محلی رو نه در رستورانها و کافههای مقصد، بلکه در محدودهی بازار میشه پیدا کرد😍😋
یکی از دوستان شکمگرد هم یه تئوریِ تجربیِ اثباتنشدهای داره که میگه برای اینکه بهترین و باکیفیتترین و در عینحال قیمت مناسبترین رستورانها و غذاخوریهای یه شهری رو پیدا کنی، برو بازار سنتی ببین خود بازاریها از کجا غذا میگیرن. اونا چون هرروز اونجان، دنبال غذای خوب و با قیمت مناسب هستن.
(توی بازار تهران هم تهچین مسلم و کبابی شرفالاسلامی معروفن. شرفالاسلامی واقعا به نظرم از بهترینهاست و همیشه هم شلوغه. رستوران نایب هم که الان خیلی معروفه و کلی شعبه دیگه داره، اوایل فقط تو بازار بوده. فیدیلیو هم تو این پست درمورد کبابیهای معروف بازار تهران نوشته. اگه دوست دارید بخونید: ۱۰ کبابی معروف بازار تهران )
با گشتن تو بازار، میتونید با خوراکیهای محلی (میوهها، نوشیدنیها، شیرینیها، آشها، غذاها، نانهای سنتی و …) آشنا بشید و امتحانشون کنید.
مثلا این عکس که میبینید نخود سبز هست.
در حال گشت تو بازار مریوان بودم که دیدم مردم از این بوتههای سبز میخرن و یه چیزایی از داخلش برمیدارن مثل تخمه میخورن. تعجب کردم رفتم جلو پرسیدم چیه. یه مقداری خریدم. واقعا فکر نمیکردم اینقدر خوب و جذاب باشه😍❤️
یا شربت میوژ که واسه کردستانه. مزهاش شبیه کشمشه و هنوز تو دهنمه😋❤️
اینم شیرگلاب در بازار چابهار که بچهها میگفتن نخور میمیری ولی من گوشم (البته بیشتر شکمم😂) بدهکار نبود. اینم خیلی خوب بود.

خب دیگه کافیه. تا دهنتون رو بیشتر آب ننداختم بریم سراغ قسمتهای بعدی (خودم که آب از لک و لوچهام آویزون شد🤤)
۳- پوشیدنیها
نکتهی این قضیه اینه که معمولا چون لباسهای محلی رو خودشون میدوزن، لباسِ کامل رو نمیتونید در خیلی موارد در بازارهای سنتی پیدا کنید. به جاش پارچهها، نقشهایی که روی لباس به کار میبرن، زیورآلات و اینجور چیزا رو میشه دید که بعضی جاها (مثل کردستان، سیستان و بلوچستان، بندر ترکمن) خیلی جذاب هستن.


عادات و اولویتها
از کالاهایی که در بازار خرید و فروش میشه و استقبالی که ازشون میشه، میتونید تا حدودی در مورد عادات و اولویتهای اون جامعه اطلاعات بدست آورد.
مثلا توی بازار چابهار، ادویه فروشی زیاده و اکثرا هم شلوغ هستن. میشه به نقش مهم ادویه در غذاهای محلی پی برد. بعد که برید بپرسید یا یه مدت اونجا باشید، میبینید برای هر غذای محلی یه ادویهی خاص دارن. مثلا یه بار یکی از بچههایی که همراهمون بود، اینقدر غذای ادویهدارِ تند خورده بود، سیستم گوارشیش دچار مشکل شده بود. یه تن ماهی خرید و از صاحب اقامتگاه خواهش کرد براش بجوشونه. بعد براش تو بشقاب آوردن و دیدیم با فلفل سرخش کردن و بهش ادویه زدن😂 (البته من خودم خیلی ادویههاشون رو دوست دارم اما اکثرا تند هستن)

یا اینکه تو بازار مریوان، مغازههای پارچه فروشی (پارچههای رنگارنگ لباس کردی زنانه) بیشترین چیزیه که جلب توجه میکنه. میشه به اهمیت لباس و زیباییاش در فرهنگ کردی پی برد.
توی محدودهی گرگان چیزی که توجه رو جلب میکنه، کبابیها و جگرکیهاست که منوهای متنوعی هم دارن. به همین خاطر میشه اهمیت شکمگردی رو در گرگان فهمید. بعد که بررسی کنید متوجه میشید سه مقصد با بیشترین پتانسیل گردشگری خوراک در ایران، گیلان، گرگان و اردبیل هستن. اینم به خاطر اقلیم حاصلخیز این مناطقه که امکان فرآوری غذاهای مختلف و جذاب رو فراهم میکنه. به جز این، بساطهای کتابفروشی که کتابهای غیردرسی میفروشن هم در گرگان زیاد دیدم. میشه حدس زد مردمان کتابخوانی هستند.
۴- محل قرارها
بازارها در قدیم، نقش رابینهود اجتماعی رو داشتن. طبقهای بین دربار و مردم بودن که میشه گفت یه جورایی ثروت و سرمایه رو از دربار خارج میکردن و بین مردم عادی توزیع میکردن. بازار مرکز پرنفوذ و قدرتمندی بوده که نقش کلیدی در خیلی از تحولات اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران داره. در معماری بازارها، محلهایی به نام میدان وجود داشته که محل قرار، جمع شدن، صحبت کردن و تبادل نظر بوده؛ توی شهرهای کوچکتر هنوز تا حدودی میشه این مکانها و جمعها رو دید.
مثلا در محدودهی بازار سنتی مریوان، محلی به نام میدون وجود داره که هر موقع برید، جمعهایی رو در اونجا میبینید. حتی خیلی وقتا دارن با هم بازی میکنن که خیلی جذابه.

لب کلام
حتما بازدید از بازارهای سنتی رو تو برنامه سفرهاتون بذارید و فرصت خوبی هم براش در نظر بگیرید. هم میبینید هم یاد میگیرید هم خرید میکنید. تجربهی سفرتون رو بسیار جذابتر میکنه.
بعلاوه خرید شما از جامعهی محلی (مخصوصا صنایع دستی و محصولات بومی) مثل خونی در رگهای اقتصادی اون منطقه جریان پیدا میکنه. نتیجه رو بخوایم در ابعادِ بزرگتر ببینیم، باعث درآمدزایی و اشتغالآفرینی برای بومیان مقصد میشه. در بلند مدت میتونه نرخ مهاجرت به شهرهای بزرگتر رو کاهش بده و کمتر شاهد کسانی باشیم که به امیدِ درآمد بیشتر و زندگیِ بهتر، خانه، کاشانه و زندگیشون رو ول میکنن و میرن به کلانشهرها اما متاسفانه کیفیت زندگیشون به شدت کاهش پیدا میکنه!

اگه شما هم تجربهی جذابی از گشتن تو بازارهای سنتی دارید خوشحال میشم تو نظرات باهامون به اشتراک بذارید😄